خاطرات سفر به مشهد
چکیده مطلب: خاطره اولین تجربه سفر به مشهد میتواند برای هرکس خاطرهای فراموش نشدنی باشد.
دیدن حرم حضرت رضا (علیهالسلام) برای اولین بار و آن لحظه معنوی، چیزی نیست که به راحتی از یاد برود.
امروز قرار است یکی از خاطرات سفر به مشهد را از زبان دختری نوجوان بشنویم.
در این مقاله موضوعات جذابی درمورد خاطرات این دختر میخوانید و با تجربیات او آشنا خواهید شد.
تا انتهای این مقاله با من همراه باشید.
خاطرهای از اولین تجربه سفر به مشهد
ساعت 12 ظهر بود.
اونروز خیلی زودتر از بقیه بچهها تمرینی که دبیرمون داده بود رو حل کردم و فقط منتظر بودم زنگ آخر زده بشه.
همین که برای چندمین بار به ساعتم نگاه کردم صدای زنگ و به دنبال اون، صدای باز شدن در کلاسها و سر و صدای بچهها کل مدرسه رو پر کرد.
کیفم رو برداشتم و به سرعت راهی خونه شدم.
دم در بابا بود که داشت وسایل رو میزاشت داخل ماشین.
مامان سال پیش نذر کرده بود که اگر بیماری برادرم بهبود پیدا کنه به زیارت امام رضا (علیهالسلام) بریم و اونجا نذرش رو ادا کنه.
خداروشکر خیلی زود برادرم از اون بیماری نجات پیدا کرد و آماده شدیم بریم سفر.
اولین بار بود که میخاستم برم مشهد و با تعریفایی که مادربزرگ از مشهد و حرم امام رضا (علیهالسلام) میکرد، خیلی دوست داشتم که من هم زودتر این شهر رو ببینم.
قرار بود با هواپیما یا قطار بریم اما چون میخواستیم از جاهای دیدنی اطراف مشهد هم دیدن کنیم تصمیم گرفتیم که با ماشین خودمون بریم تا گشت و گذار توی شهر واسمون راحت تر باشه.
سلام کردم و وارد خونه شدم.
شوق و ذوقی که برای رفتن به این مسافرت داشتم از چهرم معلوم بود.
مامان با دیدن من گفت که وسایلی که برای سفر آماده کردم رو بدم به بابا.
ساعت نزدیک 2 بود که آماده رفتن بودیم و مادربزرگ با یه سینی که روش قرآن و یه ظرف آب بود بدرقمون کرد.
هوا کمی گرم بود اما به قول بابا سفر توی هوا روشن خیلی بهتر و کمخطرتر از تاریکی شبه.
روز اول
حدود 7 ساعت توی راه بودیم و در این مدت از شهرهای قائن، گناباد و تربت حیدریه عبور کردیم.
بین راه از یکی از جاذبههای تاریخی شهر گناباد، به نام مزار سلطانی بیدختی، دیدن کردیم. کلی عکس گرفتیم و کمی هم استراحت کردیم. قرار شد دیگه بین توقفی نداشته باشیم تا مشهد.
شلوغی و ترافیک مسیر حرم، ساعت 8 شب خیلی زیاد بود.
وارد یکی از قشنگترین خیابونهای اطراف حرم، به نام خیابون امام رضا شدیم.
یه خیابون خیلی بزرگ که اطرافش پر از هتلهای لوکس و قشنگ بود و از اول تا آخر خیابون حرم دیده میشد.
گنبد طلای حرم امام رضا (علیهالسلام) دقیقاً مثل قطعه جواهری بود که از ابتدا خیابون امام رضا میدیدیم و هر لحظه بهش نزدیکتر میشدیم.
دیدن این منظره توی شب، اونم واسه اولین بار، خاطرهای رو توی ذهن آدم به جا میذاره که هیچ موقع فراموش نمیکنید.
از زمانی که رسیده بودیم به خیابون امام رضا تا لحظهای که وارد حرم شدیم فقط محو تماشای گنبد طلا و عاشقان حرم بودم.
مادر بزرگ درست میگفت، حسی که آدم اون لحظه داره قابل توصیف نیست.
با شنیدن زمزمههای مادر به خودم اومدم.
دیدن صورت پر از اشک با چشمهای بسته او باعث شد تا حال و هوای من هم دگرگون بشه.
دستش رو گرفتم و به سمت ضریح رفتیم تا زیارت کنیم.
انگشت به لب کنار ایوان تو باشد، آن زائر دلخسته که مهمان تو باشد
از روی ادب بوسه زند کنج ضریحت شاد است که چندی به خراسان تو باشد
بعد از زیارت رفتیم به سمت محل اقامتمون.
قبل از اینکه سفرکنیم بابا به پیشنهاد علی آقا (یکی از دوستای خانوادگیمون) تصمیم گرفت که یک هتل خوب و مناسب رزرو کنه.
با کمی سرچ درمورد رزرو هتل تونستیم یک هتل خوب، با قیمت مناسب و البته نزدیک به حرم پیدا کنیم.
برعکس مسافرت قبلی، ایندفعه برای پیدا کردن محل اقامتمون هیچ مشکلی نداشتیم.
چون چند روز قبل هتلمون رو رزرو کرده بودیم دیگه خیالمون راحت بود و استرس اینکه نشه جای مناسب رو پیدا کنیم نداشتیم.
روز دوم
صبح روز بعد مامان برای ادای نذر خودش به حرم امام رضا (علیهالسلام) رفته بود و وقتی ما بیدار شدیم، تازه به هتل رسیده بود.
همه با هم آماده شدیم و رفتیم پایین صبحونه بخوریم.
من این چند روز درمورد مناطق دیدنی مشهد خیلی مطلب خونده بودم و به بابا پیشنهاد دادم که بریم چالیدره!
وقتی درمورد اونجا بهشون توضیح دادم قبول کردن که گشت و گذارمون رو از چالیدره شروع کنیم.
اون روز تا شب، از اکثر جاهای دیدنی اطراف مشهد دیدن کردیم.
این منطقهها واقعاً زیبا بودن و از طبیعتش نهایت لذت رو بردیم.
بعد از اذان مغرب بود که برگشتیم.
نمازمون رو داخل حرم خوندیم و تا آخر شب حرم بودیم.
اونجا مامان گفت که فردا خریدامون رو انجام بدیم که روز آخر کاری نداشته باشیم.
روز سوم
روز بعد، بعد از خوردن صبحانه، آماده شدیم تا خریدهامون رو انجام بدیم.
بابا گفته بود که بازار رضا یکی از بازارهای بزرگ مشهد به شمار میره.
اونجا هم سوغاتی داره هم پوشاک، هم لوازم آرایش و غیره.
البته من پیشنهاد دادم که به مراکز خرید مشهد هم سری بزنیم اما از اونجایی که زیاد با مشهد آشنایی نداشتیم و خیابونهای این شهر رو بلد نبودیم ترجیح دادیم که همون بازارهای اطراف حرم رو بگردیم و چیزهایی که لازم داریم رو تهیه کنیم.
بعد از تموم شدن خریدها برای دفعه آخر رفتیم زیارت.
با قلب پاکی که داشتم تمام درد و دلهامو به امام رضا گفتم.
بعد از اون به قدری احساس سبکی کردم که انگار تمام حرفها و چیزهایی که توی دلم بود و ریختم بیرون و خودم رو برای اتفاقات، خاطرات و تجربیات جدید آماده کردم.
تفریحات جدیدی را در مشهد امتحان کنید!
مقالات مرتبط:
بازدیدها: 10135
امتیاز کاربران
سلام من قبل از این فقط برای زیارت به مشهد میرفتم عید امسال از سایت ایرانپلنر چندتا برنامه سفر گرفتم زیارت بیشتر بهم چسبید چون کنارش خیلی جاهایی که اصلا نمیدونستم اینقدر به مشهد نزدیکن رو رفتم دیدم کلی لطلاعات خوب دیگم گرفتم ازش اینم لینکش حتما ببینید
خیلی جالب بود برام کاملا هم رایگان.
منم ارزو دارم به زیارت امام رضا برم. ایشالله زودتر بطلبه…
انشاالله🙏🏻
همیشه در این اولین سفرهای زیارتی هر آرزو و دعایی که حتی از ذهنت رد بشه هم برآورده میشود
چه عکس قشنگی از حرم گذاشتین .
متن قشتگی بود کاش بیشتر حال و هواش رو توصیف میکردی با اینکه میدونم خیلی حس قشنگ و توصیف نشدنی ایه هوای حرم…
دعا کنید امام بازم منو بطلبه🙂